مناجات رمضانی و روضۀ حضرت عباس علیه السلام
هر زمان افطار خود با آب که وا میکنم دیـدههـایـم را فقط از اشک دریـا میکنم عـلت بـیـچـاره گی ام را خودم فهـمیـدهام کم سحرها با خدای خویش نجـوا میکنم آن قدر بیچاره هستم مینشینم روز و شب در گـنـاه افـتـادن خود را تـمـاشا میکنم جـای ایـن کـه مـایـۀ آرامـش آقــا شــوم با معاصی خـون به قـلب زار آقا میکنم هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی با خودم دارم چرا این قدر بد تا میکنم؟! این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است من که میدانم خودم را خوار و رسوا میکنم با تمام رو سیاهی تا که میگویم حـسین در دل تو باز هم من خویش را جا میکنم آب میبینم نمینـوشم، لـبـم میسـوزد و بـیـشـتـر یـاد لب عـطـشـان سقـا میکـنم یاد آن لحظه که هی میگفت مشکم واجب است! مشک را من میرسانم، کار خود را میکنم تیرها را با دل و جانم به جسمم میخرم تا که خود را لایق دیـدار زهـرا میکنم با لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت |